کد مطلب:30080 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:91

تحلیلی در باره برکناری قیس بن سعد












امام علی علیه السلام در نخستین روزهای خلافت خود، قیس بن سعد بن عباده را - كه سیاستمداری كارآزموده، دقیق و زیرك بود - حاكم مصر كرد و به آن جا فرستاد.

امام علیه السلام تصمیم داشت كه سپاهی را برای پشتیبانی و حمایت او به مصرْ اعزام كند؛ ولی قیس، تنها تعدادی انگشت شمار (كم تر از هفت نفر) را با خود برد و به امام علیه السلام گفت:تو بیش از من به این سپاهیان احتیاج داری.

او قدرت را در مصر به آسانی در دست گرفت وبر آن مسلّط شد؛ زیرا محمّد بن ابی حُذَیفه، پیش از رسیدن قیس بن سعد به مصر، عبد اللَّه بن سعد بن ابی سَرْح و یاران و همراهان او را - كه نمایندگان عثمان بودند - اخراج كرده بود.

سیاست قیس در مصر، راه آمدن با مخالفان بود. او با این روش توانست سیطره خود را بگسترد و هواخواهان عثمان را آرام كرده، از شورش آنها جلوگیری كند؛ امّا این سیاست، ادامه نیافت وپس از مدّتی - كه بی گمان كم تر از یك سال بود -، امام علی علیه السلام قیس بن سعد را از حكومت مصر، بركنار كرد و او را فراخواند و به جای او محمّد بن ابی بكر را بر آن دیار گمارد.

محمّد، جوانی شجاع بود؛ ولی توان سیاسی قیس بن سعد را نداشت.

این عزل و نصب، مورد خدشه و پرسش بسیاری قرار گرفته است؛ بویژه آن كه در سال بعد، شورش بر ضدّ محمّد بن ابی بكر، آغاز شد و محمّد در هجوم نابكاران به شهادت رسید وجسد او سوزانده شد.

پرسش مطرح در این زمینه آن است كه:چرا امام علی علیه السلام سیاستمداری زیرك را كنار گذاشت و جوانی تازه كار را به جای او گماشت تا در پایان كار، به این شكل فجیع به شهادت برسد؟

گزارش های تاریخی به دسیسه معاویه اشاره دارند. گفته شده است كه معاویه، سعی داشت تا قیس بن سعد را به سوی خود، جذب كند. نامه های چندی هم بدو نوشت واو را به خونخواهی عثمان فرا خوانْد؛ ولی قیس، زیرك تر از آن بود كه فریب او را بخورد؛ امّا به خاطر موقعیت خاص مصر و نفوذ بنی امیه در آن جا و نزدیكی آن سرزمین به شام، از دادن پاسخ صریح به معاویه و ابراز موافقت و یا مخالفت با او هم پرهیز می كرد و كوشش می نمود تا با نامه نگاری های بی حاصل و طولانی، فرصت بیشتری به دست آورد.

معاویه كه خودْ سیاستمداری نابكار بود و از همراهی عمروعاص هم بهره می برد، نامه ای را به نام قیس بن سعد، جعل كرد كه مضمون آن، تمایل قیس بن سعد به معاویه بود.[1] این نامه در شام، پخش شد وجاسوسان امام علی علیه السلام در شام، خبر آن را به مركز خلافت، انتقال دادند.

امام علیه السلام با مشاوران خود به گفتگو نشست. نظر آنان این بود كه با توجّه به رواج این مطلب در میان لشكریان و عموم مسلمانان، بهتر است قیس بن سعد، بركنار شود و به جای او شخصیتی با صلابت تر جایگزین شود.

در برخی گزارش ها آمده است كه عبد اللَّه بن جعفر، پیشنهاد كرد كه قیس بن سعد، بركنار و محمّد بن ابی بكرْ جایگزین او شود و این پیشنهاد را از سرِ محبّت او به محمّد دانسته اند؛ زیرا این دو، برادرِ مادری بودند.[2].

برخی دیگر از صاحب نظران، فشار یاران امام علی علیه السلام را موجب این تصمیم دانسته اند. علّامه مجلسی می گوید:در برخی كتاب ها چنین خوانده ام كه بركناری قیس از مصر، نتیجه فشار یاران امیر مؤمنان بر ایشان و درمانده شدن امام علیه السلام بوده است، نه این كه نظر خود ایشان باشد (مانند ماجرای حَكمیّت) و شاید این، روشن تر و درست تر باشد.[3].

برخی مغرضان نیز به كارگر افتادن نیرنگ معاویه و فریب خوردن امام علی علیه السلام اشاره دارند.[4].

به نظر می رسد كه مجموع این تحلیل ها و نظریه ها، تحلیل «نتیجه» باشد و نه تحلیل «روش»؛ یعنی با توجّه به نتیجه پدید آمده در پایان و بدون توجّه به فضا و عوامل موجود و یا پدید آمده، فقط به موفّقیت قیس بن سعد و شكست محمّد بن ابی بكر پرداخته اند، در حالی كه تصمیم امام علیه السلام را باید با توجّه به همه واقعیت های آن روزگار، بررسی كرد. بنابراین، در تحلیل این موضوع، می گوییم:

1. قیس بن سعد، یكی از سیاستمداران سرشناس تاریخ اسلام است. او را یكی از پنج «زیرك» عرب شمرده اند و در زیركی او هیچ شبهه ای وجود ندارد و فضای آرامی كه در زمان او بر مصر سایه افكنده بود، تأیید كننده این ویژگی است.

2. محمّد بن ابی بكر نیز از شخصیت های بارز آن روزگار است. مصریان، چنان به او علاقه داشتند كه از عثمان درخواست كردند تا عبد اللَّه بن ابی سرح را بركنار كند و محمّد بن ابی بكر را به جای او بگمارد و تنها آن گاه به سوی وطن خود روانه شدند كه عثمان این كار را كرد.

از این روی، طبیعی است كه در خلافت امام علی علیه السلام هم مصریان، خواهان حكومت محمّد بن ابی بكر باشند.

3. قیس بن سعد در میانه سال 36 هجری از حكومت مصر، بركنار شد و محمّد بن ابی بكر، جایگزین او شد. به عبارت دیگر، قیس، حدود هشت ماهْ فرماندار مصر بوده است.

محمّد بن ابی بكر نیز تا اواخر سال 37 هجری با اقتدار بر مصر، حكومت كرد و هیچ گونه شورشی هم در میان نبود.

4. پس از پایان یافتن جریان حكمیّت وآن گاه كه سپاهیان امام علی علیه السلام پراكنده شدند و سپاهیان معاویه اقتدار یافتند، اوضاع مصر نیز دگرگون شد. هواخواهان عثمان در مصر - كه تا آن هنگامْ خاموش بودند -، سر به اعتراض برداشتند.

سپاه شام به رهبری عمرو عاص - كه حكومت مصر را مزد همكاری اش با معاویه می دانست - به مصر، حمله كردند و با كمك هواخواهان عثمان در مصر، توانستند محمّد بن ابی بكر را شكست دهند.

در آن زمان، موقعیت به گونه ای نبود كه امام علی علیه السلام بتواند نیروی كمكی برای محمّد بن ابی بكر بفرستد و سپاهیان طرفدار محمّد بن ابی بكر نیز آن اندازه نبودند كه بتوانند در مقابل سپاه شام، پایداری كنند.

5. از آنچه گذشت، معلوم شد كه انتخاب محمّد بن ابی بكر در ظرف زمانیِ خود، انتخابی كاملاً بجا و مطابق قواعد سیاسی بوده است و مدّت زمان حكومت او بر مصر نیز حدود دو برابر زمان حكومت قیس بن سعد، و شكست او ناشی از عواملی خارج از اختیارش بوده است.

6. سیاست قیس بن سعد، اگرچه مصر را آرام نگاه داشت، امّا مورد سؤال و انتقاد است. قیس بن سعد در آغاز خلافت امام علی علیه السلام - كه اوج اقتدار حكومت ایشان بود - می بایست از هواداران عثمان در مصر، بیعت می گرفت و اگر این گونه می كرد، مخالفت های بعدی آنان فراگیر نمی شد تا زمینه ورود سپاه شام، فراهم گردد. این سیاست قیس، مورد موافقت یاران انقلابی امام علیه السلام و شاید خود حضرت نیز نبود و از این رو، بركناری قیس بن سعد می تواند تأیید اعتراض این یاران باشد.

7. آن گاه كه هواداران عثمان در مصر شورش كردند، امام علی علیه السلام مالك اشتر را به حكومت مصر گمارد. مالك، شخصی شجاع و دلیر بود و وجهه نظامی او بر صبغه سیاسی اش رجحان داشت. امام علیه السلام همچنین از هاشم بن عُتْبه یاد كرده و صلاحیت او را برای حكومت مصر، تأیید كرده است. انتخاب مالك و یادكردِ از هاشم، نشان می دهد كه امام علی علیه السلام موافق با اقدامات نظامی در مصر بوده و سازش را نمی پذیرفته است.

8. امام علی علیه السلام از قیس بن سعد نیز به عنوان فرد شایسته ای برای حكومت مصر، نام برد؛ ولی او را دوباره به این سِمت، منصوب نكرد و او را به آذربایجان فرستاد كه در آن روزگار، دورافتاده بود و اهمیّت چندانی نداشت.

همچنین هیچ گزارش تاریخی ای از مذاكره امام علیه السلام با قیس درباره حكومت دوباره او بر مصر در دست نداریم.









    1. تاریخ دمشق:5756/425/49، سیر أعلام النبلاء:109/3، الغارات:217/1.
    2. الغارات:219/1.
    3. بحارالأنوار:540/33. نیز، ر. ك:أنساب الأشراف:173/3.
    4. سیر أعلام النبلاء:109/3 و 108.